کتاب یاز هرا سلام الله علیها – صفحه 13
یازهرا سلام الله علیها
کار کتاب سلام بر ابراهیم در ایام فاطمیه به پایان رسید. شهید ابراهیم هادی یکی از ارادتمندان واقعی حضرت صدیقه بود. ارادت قلبی به ایشان داشت. برای همین همیشه آرزو می کرد مانند مادرش گمنام و بی مزار باشد.
خدا هم دعایش را مستجاب کرد. هنوز پیکر ابراهیم در سرزمین غریب فکه باقی مانده.
عجیب بود.کتاب سلام بر ابراهیم در شب شهادت حضرت زهراء(سلام الله علیها) در سال 88 از چاپ خارج شد!
همسفر شهدا خاطرات یکی دیگر از عاشقان حضرت بود. یکی از سادات و فرزندان ایشان. بررسی نهایی این مجموعه در صبح روز شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) در سال 89 به پایان رسید.
آن روز اصفهان بودم. ظهر را به مجلس حضرت زهرا (سلام الله علیها) رفتم. عصر همان روز به گلزار شهدا رفتم. بر سر مزار شهید علیرضا کریمی همان مسافر کربلا. بعد هم در میان قبور شهدا قدم میزدم.
اعتقاد قلبی داشته و دارم که بسیاری از این شهدا عاشقان و رهروان واقعی حضرت صدیقه (سلام الله علیها) بودند.
اینان مانند مادر بی مزارشان مدافعان واقعی ولایت بودند. دلیرمردانی که روی پیراهن هاشان نوشته بودند:
ره دشت و ره صحرا بگیرید تقاص سیلی زهراء(سلام الله علیها) بگیرید
برای نگارش کتاب بعدی چند پیشنهاد داشتم. اما از خدا خواستم مانند کارهای قبلی خودش راه را به من نشان دهد.
در گلزار شهدای اصفهان قدم می زدم. تصاویر نورانی شهدا را نگاه می کردم. به مقابل کتابفروشی رسیدم. شلوغی اطراف قبر یک شهید توجهم را جلب کرد.
افراد مختلفی از مرد و زن و پیر و جوان می آمدند و مشغول قرائت فاتحه می شدند. کمی ایستادم. کنار قبر که خلوت شد جلو رفتم.
«یا زهراء(سلام الله علیها) » اولین جمله ای بود که بالای سنگ مزار او حک شده بود. به چهره نورانی او خیره شدم. سیمایی بسیار جذاب و معنوی داشت. با یک نگاه می شد به نورانیت درونی او پی برد.
دوباره به سنگ مزار او خیره شدم. فرمانده دلیر گردان یا زهراء(سلام الله علیها) از لشگر امام حسین(علیه السلام) شهید محمد رضا تورجی زاده
نمی دانم چرا، ولی جذب چهره نورانی و معنوی او شده بودم! دست خودم نبود. دقایقی را به همین صورت نشستم.
چند جوان آمدند و کنار مزار او نشستند. با هم صحبت می کردند. یکی از آنها گفت: این شهید تورجی مداح بود. سوز عجیبی هم داشت. کمتر مداحی را مثل او دیده بودم. سی دی مداحی او هم هست.
بعد ادامه داد: او عاشق حضرت زهراء(سلام الله علیها) بوده. وقتی هم که شهید شد ترکش به پهلو و بازوی او اصابت کرده بود!! با آنها صحبت کردم. بچههای مسجد اباالفضل(علیه السلام) محله نورباران بودند.
یکی از آنها گفت: شما هر وقت بیایی، اینجا شلوغ است. خیلی از مردم در گرفتاریها و مشکلاتشان به سراغ ایشان می آیند. خدا را به حق این شهید قسم می دهند و برای او نذر می کنند. قرآن می خوانند. خیرات می دهند.
بعد به طرز عجیبی مشکلاتشان حل می شود! مخصوصاً اگر مشکل ازدواج باشد! این را خیلی از جوانهای اصفهانی می دانند.
شما کافی است یک شب جمعه بیایی اینجا بسیاری از کسانی که با عنایت این شهید مشکل آنها حل شده حضور دارند.
بعد گفت: دوست عزیز اینها خیلی نزد خدا مقام دارند.
نشنیدی حضرت امام فرمودند: تربت پاک شهیدان تا قیامت مزار عاشقان وعارفان ودارالشفای آزادگان خواهد بود
رفتم به فروشگاه. سی دی مداحی شهید تورجی را گرفتم. دوباره به کنار مزار او آمدم.
با اینکه بارها به سر مزار شهدا رفته بودم اما اینبار فرق می کرد. اصلاً نمی توانستم از آنجا جدا شوم. یک نیروی درونی عجیبی مرا به آنجا می کشاند.
دقایقی بعد جوانی آمد. با دیگر دوستانش صحبت می کرد. از صحبتها فهمیدم از بستگان این شهید است. جلو رفتم و سلام کردم. فهمیدم پسر عموی شهید تورجی است.
بی مقدمه از خاطرات شهید تورجی سؤال کردم. ایشان هم ماجراهای عجیبی تعریف کرد. پرسیدم: آیا خاطرات او چاپ شده؟ پاسخش منفی بود. دوباره پرسیدم: اگر بخواهیم خاطرات او را جمع کنیم و کاری انجام دهیم همکاری می کنید؟!
***
ساعتی بعد منزل شهید تورجی بودم. مادر و تنها برادرش حضور داشتند. من هم نشسته بودم مشغول ضبط خاطرات! تا غروب روز شهادت حضرت زهراء(سلام الله علیها) بیشتر خاطرات خانواده او را جمع آوری کردم.
وقتی از منزل شهید خارج می شدم خوشحال بودم. خدا را شاکر بودم. به خاطر این لطفی که در حق من کرد.
اینکه یکی دیگر از عاشقان و رهروان حضرت زهراء(سلام الله علیها) را به من معرفی نمود.
و من نمی دانم چگونه شکر نعمتهای بی پایان حضرت حق را به جا آورم.
متن کتاب یا زهرا(س) رو تو وبلاگ دارید؟