کتاب یا زهرا سلام الله علیها – صفحه 97
فاو
راوی:
نوارمصاحبه شهید تورجی- و خاطرات دوستان
سال شصت وچهار مشغول سخت ترین دوره های آموزشی بودیم. چندین کار شناسایی را هم انجام دادیم. گردان هر روز مشغول کارهای آموزشی بود. می گفتند برای عملیات جدید باید توان نظامی خود را بالا ببرید.
برادر صادقی فرمانده گردان با من صحبت کرد. می خواست معاونت گردان را قبول کنم. اما زیر بار نرفتم. نمی خواستم از روحیات بسیجی ها جدا شوم.
بهمن ماه بود. کل نیروهای گردان ما به منطقه ذوالفقاری آبادان منتقل شد. نباید ضدانقلاب از عملیات جدید با خبر شود. برای همین بیشتر فرماندهان از محل عملیات بی خبر بودند. کار اطلاعاتی بسیار گسترده بود.
عده ای می گفتند: شلمچه بعضی می گفتند: جزایر مجنون و...
ایام فاطمیه بود. حال معنوی گردان بسیار بالا بود. نیمه شبها وقتی برای نماز بلند می شدیم هیچکس خواب نبود. در همه گردانهای لشگر چنین وضعیتی بود. نوزدهم بهمن به سوله فرماندهی لشگر رفتیم. جلسه فرماندهان بود. مسئولین گردانها و گروهانهای عمل کننده حضور داشتند.
آنجا اعلام شد که محل عملیات بندر مهم فاو در جنوب عراق است.
بعضی از فرماندهان در پیروزی عملیات جدید شک و تردید داشتند. برخی با نگرانی به نقشه نگاه می کردند. اما بیشتر فرماندهان با آمادگی کامل منتظر دستور حمله بودند.
طرح عملیات اعلام شد. بر اساس این طرح گردان ما دومین نیروی عمل کننده از طرف لشگر بود. قرار بر این شد که در شب بیستم بهمن با یورش غواصان خط دشمن شکسته شود. بعد یکی یکی گردانها به آن سوی آب منتقل شوند.
گردان ما باید بعد از گردان موسی ابن جعفر(علیه السلام) حرکت می کرد. ما باید در محل تعیین شده در جنوب نخلستانهای منطقه فاو مستقر می شدیم. تصرف قرارگاه ارتش عراق و پاکسازی جنوب فاو به عهده نیروهای ما بود. اما از همه مهمتر این بود که خط دشمن شکسته شود.
سه هزار غواص برای شروع حمله آماده شده اند. اگر موفق نشوند کل کار شکست خواهد خورد. بچه ها همه مشغول دعا بودند. صدای ناله های یا زهرا (سلام الله علیها) قطع نمی شد. روزها و شبهای عجیبی را در ساحل بهمنشیر می گذراندیم.
سحرگاه روز بیستم بهمن بود. صدای غُرش توپها و شلیک منورها حکایت از شروع عملیاتی بزرگ می داد. عملیات والفجر8 در منطقه فاو با رمز مقدس یافاطمه الزهراء (سلام الله علیها).
بعد از نماز صبح صبحانه مختصری خوردیم و حرکت کردیم. در کنار ساحل قایقهای بزرگ منتظر ما بودند. همگی سوار شدیم.
***
در ساحل اروند پیاده شدیم. گردان به سمت جنوب منطقه فاو حرکت کرد. از اسکله به سمت نخلستانهای جنوبی رفتیم. نخلستانهای آنجا بسیار زیبا بود. دشمن آتش بسیار سنگینی می ریخت.
ما جایگزین گردان موسی ابن جعفر(علیه السلام) شدیم. آنها آماده حمله بودند. به خاطر حجم وسیع آتش دشمن حمله آنها بی نتیجه بود.
حمله سحرگاه روز بعد هم نتیجه ای نداشت. قرار شد این بار گردان اباالفضل(علیه السلام) به سمت قرارگاه مهم دشمن حمله کند.
روز بعد گردان اباالفضل (علیه السلام) به سمت قرارگاه دشمن حمله کرد. عملیات موفق بود. قرارگاه به تصرف نیروهای اسلام درآمد. اما عصر همان روز ارتش عراق پاتک گسترده ای انجام داد. گردان مجبور به عقب نشینی شد! سردار قوچانی در همان پاتک به شهادت رسید.
عصر بود. از فرماندهی لشگر تماس گرفتند. گفتند: امشب گردان یازهراء(سلام الله علیها)برای حمله به قرارگاه آماده شود. بچه ها حال عجیبی داشتند. بعد از نماز مغرب بچه ها دور هم جمع شدند. توسل به حضرت زهراء(سلام الله علیها) داشتیم. صدای ناله بچه ها قطع نمی شد.
ساعتی بعد در نهایت آرامش حرکت کردیم. همه مشغول ذکر بودند. فاصله ما با قرارگاه زیاد نبود. بعضی از بچه ها اضطراب شدیدی داشتند. هر لحظه صدای انفجار می آمد. عراقی ها هر شب پرژکتورهای بزرگی روشن می کردند. آنها حرکت هر جنبنده ای را می دیدند.
به قرارگاه دشمن نزدیک شدیم. هیچکس نمی دانست چه سرنوشتی در انتظار گردان است. نکند عراقی ها منتظر ما هستند!