کتاب یاز هرا سلام الله علیها - صفحه 109
نماز شب
راوی:
علی تورجی زاده (برادر شهید)
آمده بود خانه . در کنار خانواده خیلی شاد و سرحال بود . می گفت و می خندید . آخر هفته ها همیشه از پادگان به خانه می آمد .
آن زمان من در مقطع دبیرستان مشغول بودم . با هم سر سفره بودیم . من خیلی خسته بودم . بعد از شام رفتم و سریع خوابیدم .
نیمه های شب بود . حدود ساعت سه . با صدایی از خواب پریدم ! از جا بلند شدم . با تعجب از اتاقم بیرون آمدم . با چشمانی گرد شده به اطراف نگاه می کردم . به دنبال علت صدا بودم . یک نفر با حالتی محزون گریه می کرد !
صدا از داخل اتاق محمد بود . ناله جانسوزی داشت . مرتب گریه می کرد و می گفت : الهی العفو ... .
از صدای او خواهرانم هم بیدار شدند . محمد مشغول نماز شب بود . حال عجیبی داشت . حال او تا موقع اذان صبح به این صورت بود . بعد هم نماز صبح را خواند . بعد از نماز تا زمان طلوع آفتاب مشغول زیارت عاشورا و قرآن شد . البته محمد همیشه اینگونه بود اما این اواخر تهجد و عبادت او بیشتر شده بود .
ساعتی بعد وقتی برای صبحانه آمد حالتش متفاوت بود . شاد بود . می گفت و می خندید . برای من عجیب بود . گریه نیمه های شب ، ناله و ... حالا هم خنده !
بعدها در کلام بزرگان دین این مطلب را خواندم :
نماز شب و گریه از خوف خدا ، نشاط در روز را به همراه دارد .
بعد از صبحانه با هم رفتیم بیرون . در راه با من صحبت کرد . از اهمیت یاد پروردگار گفت . از نماز شب . از بیداری در سحر . بعد پرسید : مگه برای نماز شب بیدار نمی شی ؟! گفتم : چرا ، اما بیشتر مواقع به خودم می گم حالا زوده . کمی بخوابم و دوباره بلند شوم . وقتی هم بیدار می شم اذان را گفتند .
محمد گفت : مواظب باش ! شیطان خیلی تلاش می کنه که انسان نماز شب نخونه . بعد به احادیث پیامبر(صلی الله علیه وآله) اشاره کرد که فرمودند :
برشما باد نماز شب حتی اگر یک رکعت باشد . زیرا نماز شب انسان را از گناه باز می دارد . خشم پروردگار را خاموش می کند و سوزش آتش جهنم را برطرف می سازد . (کنز العمال ج 7 ص 791 )
***
محمد که در خانه بود حتماً برای نماز شب بیدار می شد . تهجد و شب زنده داری او عجیب بود . آنقدر از خوف خدا اشک می ریخت که دلهای ما را به لرزه می انداخت . شبهایی که او در خانه بود همه برای نماز شب بیدار می شدیم .
مدتی از این ماجرا گذشت . رفتار و نحوه نماز شب محمد برای خواهرم خیلی عجیب بود . برای همین نامه ای برای او نوشت . صبح وقتی می خواست از خانه خارج شود نامه را به محمد داد .
در نامه نوشته بود : برادر عزیزم ، نماز شب های شما خواهرانت را با این عمل مقدس آشنا نمود و با توفیق خدا اهل نماز شب کرد . اما سؤالی برای من ایجاد شده . علت این همه ناله ها و گریه ها چیست ؟! کدام گناه کبیره را مرتکب شده ای ؟! کدام معصیت را انجام دادی که اینگونه اشک می ریزی ؟!
محمد در جواب نوشته بود : خواهرم . مگر باید گناه کبیره کرد و بعد به درگاه خدا بازگشت . اینکه انسان به راحتی از نعمتهای پروردگار استفاده می کند و شکر او را به جا نمی آورد بالاترین معصیت است .
مگر امام سجاد (علیه السلام) گناهی کرده بود . مگر امام عزیز ما نماز شب طولانی ندارد . انسان وقتی با اشک و ناله به سراغ پروردگار می رود عجز و ناتوانی خود را در محضر حق اثبات می کند .
و به خاطر همه خطاهایش از خدا عذر می خواهد . بعد هم چند داستان آموزنده از اهمیت شب زنده داری نوشته بود .
اما مادر می گفت : نمی توانم ناله های محمد را بشنوم . برای همین محمد وسایلش را برداشت و به زیرزمین برد ! شبها برای خواب به آنجا می رفت .
***
از دیگر مسائلی که محمد بسیار اهمیت می داد نماز جماعت بود . از زمان نوجوانی هر زمان که در منزل حضور داشت برای نماز جماعت به مسجد می رفت . در جبهه هم همینطور بود . همیشه در هر جا بود نماز جماعت را برپا می کرد .
در اردوگاه عرب هر شب نماز جماعت باشکوهی برگزار می شد . اما به دلایل امنیتی ظهر ها نماز جماعت برقرار نمی شد . به پیشنهاد محمد در همه چادرها برنامه نماز جماعت راه اندازی شد . محمد هم امام جماعت گروهان ذوالفقار شده بود .
اهمیت دادن او به نماز جماعت حدیث نورانی پیامبر اسلام را تداعی می کرد . آنگاه که فرمودند :
خداوند وعده فرموده : کسی که وضو می گیرد و در نماز جماعت شرکت می کند بدون حساب به بهشت ببرد . (مستدرک الوسائل ج6 ص448 )