پایگاه فرهنگی شهید محمد رضا تورجی زاده

فرمانده گردان یازهرا «سلام اله علیها» - لشکر امام حسین (ع) اصفهان

آخرین نظرات

کتاب یا زهرا سلام الله علیها – صفحه 147

قرار گاه تیپ یازده

راوی:

اسماعیل صادقی

 

یک هفته از شروع عملیات گذشت. گردان ما آماده بود تا دوباره خط شکن لشگر شود. بار دیگر به اطراف نهر جاسم برگشتیم. شب قبل ،این منطقه را شناسایی کرده بودیم.

در مقابل ما قرارگاه تیپ یازده عراق بود . این قرارگاه شبیه مربع و به دژ تسخیر ناپذیر تبدیل شده بود. اطراف این قرارگاه خاکریز بلندی قرار داشت . دو روز قبل به آنجا حمله شده بود اما با مقاومت دشمن اینحمله بی نتیجه ماند.

حاج حسین خرازی در خط مقدم نبرد بود . با هم نقشه منطقه را مرور کردیم . از من پرسید: طرح شما برای حمله چیه؟

گفتم: دشمن با نیرو و تجهیزات زیاد از ضلع شرقی قرارگاه منتظر ماست . ما اگر بتوانیم از ضلع جنوبی جلو برویم و بعد به قرارگاه حمله کنیم بهتر است. حاج حسین هم طرح را پسندید.

ساعت11 شب بچه ها به خط رسیدند.ساعتی بعد من و حاج حسین خرازی در حال صحبت بودم.یکدفعه یک گلوله کاتیوشا در اطراف ما به  زمین خورد.

موج انفجار حاج حسین را پرت کرد . من روی زمین افتادم.با ناراحتی از جا بلند شدم و به سمت حاج حسین رفتم. خدارا شکر اتفاقی برای حاجی نیفتاد. اما ترکش نسبتا بزرگی به پای من اصابت کرده بود!

من را داخل نفر بر فرماندهی بردند. حاج حسین اصرار می کرد که من به عقب بروم. گفتم :نه ، اجازه بده من از داخل نفر بر بچه ها را توجیه کنم.

حاجی گفت: تو برو عقب ، محمد تورجی هست. اون بچه ها را به جلو می بره.حاج حسین رفت پیش بچه های گردان.گفت: من فرمانده شما هستم. من با شما جلو می یام. اما محمد تورجی گفته بود: نه ، ما تا هستیم نمیشه شما جلو بیایی!

خبر به گوش مسئولین قرارگاه هم رسیده بود .آنها شنیده بودند فرمانده و معاون گردان یا زهرا علیها السلام مجروح شده و قرار است محمد تورجی گردان را جلو ببرد.

 

حاج حسین همانجا برای بچه های گردان صحبت کرد. بعد در مورد نحوه کار آنها را توجیه کرد. بعد فرمود :

برادر تورجی افتخار گردان یازهرا علیها السلام است. قدر این فرمانده با اخلاص را بدانید. این فرماندهی که مداح هم هست . بعد هم به داخل نفر بر برگشت .

به حاج حسین گفتم: من این نقطه را شناسایی کردم .اما محمد در جریان نیست . اجازه بده از داخل نفر بر بچه ها را هدایت کنم.

با رضایت حاجی بیسیم را گرفتم و با محمد صحبت کردم.گفتم: از همین جا که الآن نشسته ای تا ضلع جنوبی قرارگاه دویست متر فاصله است. یعنی سیصد قدم. شما صد قدم هم جلو تر برو تا به ورودی ضلع جنوبی قرارگاه برسی. آن وقت شروع کن.

همینطور ذکر میگفتم. درد پایم را فراموش کرده بودم. تصرف این قرارگاه نقش مهمی در پیروزی های بعدی عملیات داشت . از این نیروها فقط من آنجا را شناسایی کرده بودم.

بیسیم محمد روشن بود . نفس در سینه ام حبس شده یود. ار پشت بی سیم حتی قدم های آنها را میشمردم ! محمد یکدفعه گفت: حاجی نیست! چهارصد قدم شد . اینجا قرارگاه ندارد!

گفتم خوبه دیگه جلو نرو! سمت راست شما خاکریز هست؟

گفت: آره یه خاکریز دیده میشه . گفتم: همینه ! یازهرا علیها السلام بگو و برو سمت راست.

***

دشمن محاصره شده بود . اصلا فکر نمیکرد از پشت به آنها حمله شود. تلفات آنها بسیار زیاد بود.

تانک های دشمن به راحتی توسط بچه ها شکار میشد . قبل از روشن شدن هوا قرارگاه تیپ یازده عراق پاکسازی شد.

من را به بیمارستان منتقل کردند. ساعت ده صبح دیدم محمد تورجی را هم آوردن! تیر به پایش خورده بود

عراق به شدت هرچه تمام تر قرارگاه را می زد. بچه ها می گفتند : برای اینکه تلفات ندهیم به دنبال جان پناه بودیم. در کنار قرارگاه یک راه پله به سمت پایین پیدا کردیم! بعد از طی حدود سی پله به یک محوطه بزرگ رسیدیم!

آنجا اتاقهای بزرگ با تمام تجهیزات قرار داشت. حتی فرشهای دست بافت ایرانی!

بچه های گردان چند روز در این منطقه مستقر بودند. چهار روز بعد من به همراه محمد از بیمارستان مرخص شدیم.

ما به همراه بچه های گردان به عقب برگشتیم. حاج حسین خیلی از عملکرد محمد تورجی راضی بود.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">